درباره وبلاگ


دوستان و یاران صمیمی و علاقه مند به زبان و ادبیات عرب، به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
  • سامان من
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مرکز جامع عربی سامان و آدرس saman-arabic.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 35
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 37
بازدید کل : 1937
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عربی سامان




سلام

به وبلاگ من خوش آمدید

من حمید رضا آزوغ سامانی  فوق لیسانس رشته ی زبان و ادبیات عرب در خدمت شما هستم

 



برچسب:, :: ::  نويسنده : حمید رضا آزوغ

ســـــــــال ۱۳۹۱ مــــــبـــارکـــــــــ بـــــــــــاد

غـــروب غــمـت را بـــه هــر قـیـمــی خـریـدارم

چـون طـلـوع شادیهـایــت را ازصـــــمـــــیـم

قلــب آرزومـــنــدم

دلـت شـاد و لـبـت خـنـدان بـمـانـد
برایـت عـمـرجـاویـدان بـمـانـد
خــدا را مـیدهم سـوگـنـد بـرعـشـق
هـرآن خـواهـی بـرایـت آن بـمـانـد
بـپـایـت ثــروتـی افـزون بـریـزد
کـه چـشـم دشمنت حـیران بـمـانـد
تنت سـالم سـرایت سـبز بـاشـد
برایـت زندگـی آسـان بـمـانـد

تـمـام فـصـل سـالـت عــیــد بـاشـد

چـراغ خـانـه ات تـابـان بـمـانـد

امیدوارم سال خوبی در پیش داشته باشید

هــر روزتــان نــــوروز

 


 



برچسب:, :: ::  نويسنده : حمید رضا آزوغ

 

روزي دروغ به حقيقت گفت : مــــيل داري با هم به دريـــا برويم و شنـــا کنيم ، حقيقــت ساده لــوح پذيرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتي به ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را در آورد . دروغ حيلــــه گـــر لباسهاي او را پوشيد و رفت . از آن روز هميشه حقيقت عــــريان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقيقت با ظاهري آراسته نمايان مي شود...
 
 


برچسب:, :: ::  نويسنده : حمید رضا آزوغ



برچسب:, :: ::  نويسنده : حمید رضا آزوغ

 

 

معلم میدانست فاصله ها

  چه به روزمان می آورند

       که به "خط فاصله"

           میگفت"خط تیره"......

 



برچسب:, :: ::  نويسنده : حمید رضا آزوغ

 

سخت آشفته و غمگین بودم …
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را …
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند …

خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم!
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم ...
سومی می لرزید ...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود ...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید ...
"پاک تنبل شده ای بچه بد"
"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
"ما نوشتیم آقا"

بازکن دستت را ...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله ی سختی کرد ...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد ...
همچنان می گریید ...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ...

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن !

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید ...

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش و یکی مرد دگر
سوی من می آیند ...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا ...

چشمم افتاد به چشم کودک ...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر …

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار از خود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام …
او به من یاد بداد درس زیبایی را ...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی

یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید، گرهی بگشایم
با خشونت هــرگــز ...
با خشونت هرگز...



برچسب:, :: ::  نويسنده : حمید رضا آزوغ

 

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فيلسوف است.

 

. کسی که راست و دروغ برای او يکی است متملق و چاپلوس است.

 

. کسی که پول ميگيرد تا دروغ بگويد دلال است.

 

. کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد گداست.

 

. کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد قاضی است.

 

. کسی که پول می گيرد تا گاهی راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکيل است.

 

. کسی که جز راست چيزی نمی گويد بچه است.

 

. کسی که به خودش هم دروغ می گويد متکبر و خود پسند است.

 

. کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است.

 

. کسی که سخنان دروغش شيرين است شاعر است.

  

. کسی که اصلا دروغ نمی گويد مرده است.

 

. کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد بازاری است.

 

. کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.

 

. کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند سياستمدار است.

 

. کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند ديوانه است



برچسب:, :: ::  نويسنده : حمید رضا آزوغ

بسمه تعالی

شعر احمد شوقی

 

شهرت فراگیر شوقی و انتشار آثار و اشعار او در محافل ادبی و اجتماعی ، ادبا و نقاد را بر آن داشت تا نقد و بررسی آثار ، اشعار و اندیشه های او بپردازد در این میان معرکه ای که اصحاب مدرسه دیوان ( عقاد ، مازنی و شکری ) و طه حسین در مورد شعر شوقی به راه انداختند از اهمیت بیشتری برخوردار است لذا در این قسمت به نظرات عقاد و طه حسین در مورد شوقی و شعر او اشاره می کنیم .

 

شعر احمد شوقی از نظر نقاد

 

تقریباً  نام عقاد با نام شوقی هم ردیف شده است بطوریکه هرجا شوقی سخن به میان آید از عقاد هم بعنوان یکی از منتقدان وی یاد می شود و در مورد تاثیر نقد او بر شوقی بیتی که در اول کتاب « الدیوان » عقاد و مازنی آمده و به یکی از دوستان عقاد نسبت داده شده است ذکر می کنند که می گوید

 

شوقی تولاهُ عباسُ فاظهِرهُ                                                والیوم َ یُحملُه فی الناسِ عَبّاسُ

 

منظور از عباس اول ، حلمی دوم و از عباس دوم ، عباس محمود القعاد است .

 

عقاد که متاثر از شعرای رمانتیک انگلیس بود شعرای کلاسیک از جمله احمد شوقی را مورد حمله قرار داد و آثار و افکار او را به باد انتقاد گرفت و مدعی شد که شوقی فاقد هر نوع تجدید و نوآوری است و تنها از قدما می کند بدون اینکه شخصیت مستقلی در اشعار خود داشته باشد . به گفته حلمی علی مرزوق عقاد شوقی را با سه معیار ذوق هنری ، پرداختن به جوهر اشیاء و شخصیت ، سنجیده و به این نتیجه رسیده است که شوقی فاقد ذوق هنری در اشعار خود است و به جای پرداختن به جوهر اشیاء به ظواهر آنها اکتفا می کند و به هیچ وجه نمی توان شخصیت او را در میان اشعارش در آورد .

 

عقاد قصائد شوقی در رثای محمد فرید ، عثمان غالب ، مصطفی کامل ، و امیره فاطمه را مورد نقد قرار داده و او را مقلدی محض و فاقد عاطفه صادق معرفی کرده و وجود هر گونه صور ادبی را دراین قصائد انکار کرده است .  

 

در مورد انگیزه عقاد از حمله به شوقی و شعر او نظرات مختلفی مطرح شده است ؛ عده ای معتقدند که عقاد و پیروان او به قصد کسب شهرت و پایین آوردن منزلت شوقی ، به نقد او پرداخته اند عده ای هم معتقدند که درگیری عقاد و شوقی ، درگیری بین قدیم وجدید و به تعبیری دیگری بین تقلید و نوآوری بوده است.

 

فوزی عطوی هم نقد عقاد را حقد و کینه خوانده و گفته است :

 

« معرکه ای که عقاد و مازنی در مورد شوقی و شعر او به راه انداختند ناشی از کینه ای بود که در دل عقاد نهفته بود و به همین جهت علت بیشتر مقالات عقاد در مورد شوقی بدون اینکه از مصلحت فکری و ادبی برخوردار باشند دارای صبغه ای تهاجمی بود .

 

حقیقت این است که شوقی در آن دوره از تاریخ ادبیات در اوج مجد و عزت بود ، زیرا اشعار او مخصوصاً و طنیات او در صفحات اول روزنامه ها و مجلات نوشته می شد و از طرف دیگر با دربار ، وزراء و حکام ارتباط نزدیکی داشت ، این امر باعث شد که صاحبان مجلات و روزنامه ها از او تمجید کرده ، او را به بالاترین مرتبه ی شاعری اوج دهند . خلاصه آنکه در نظر عقاد شوقی شاعری است که در اشعارش شخصیت مستقل نداشته است ، آنچه دیگران از زندگی و جامعه می دیدند و تعبیر می کردند .

 

شوقی به نقل و بیان آنها می پرداخت و آنچه باعث شهرت او می شد قدرت و استعداد شعری او بود که مفاهیم و دریافتهای دیگران را مزین یه لباس شعر می کرد و چون در بازار ، تاجر شناخته شده ای بود لذا مشتریان زیادی پیدا می کرد .

 

عامرُ العقاد در کتاب « معارک العقاد الادبیه » چنین می گوید :« کان شعر شوقی فی مقیاس القعاد معیبا" ، لانه لیس لشوقی شعر یدل علی مزیه نفسیه او صفات شخصیه ، لا یجاری فیها الاخرین او لاتتکرر فی النسخ الادمیه الاخری تکرر المنقولات و المحکمیات و المصنوعات العامه منه و الخاصه و لو کانت مدائح او مراثی فی اشخاص متعددین .

 

فالمتصفح لشعر شوقی علی کثره ما نظم فی مدح الامیر عباس الثانی لا یعرف من هو الامیر عباس الثانی من تلک المدائح الکثیره ، ولا نستطیع ان نفس ممدوحه الاکبر من اوصافه فیها ، انها تصفه و تبینه و تعرفه للنفوس کما تعرفه للتاریخ .

 

*       شعر احمد شوقی از نظر طه حسین

 

طه حسین در انتقاد از شوقی از اعتدال بیشتری برخوردار است و ضمن اینکه از اشعار و اندیشه های او ایراد می گیرد ، ولی به فضل او در بارور کردن شعر عربی و پیش بردن نهضت ادبی معاصر اعتراف می کند . طه حسین شوقی را به نداشتن عقیده ای صریح درباره شعر متهم می کند و می گوید :« شوقی فاقد عقیده شعری است و تاکنون تلاش نکرده است تا چنین عقیده ای برای خود ایجاد کند و تنها وقتی به فکر شعر می افتد که به سرودن آن مشغول می شود . شوقی گاهی مجدد است و گاهی مقلد و در هیچ یک از تقلید و تجدیدش عقیده ای واضح ندارد و تنها با تاثر از شرایط موجود به سرودن شعر می پردازد .

 

طه حسین همچنین شوقی را به نقض دانش فلسفی متهم می کند و می گوید : در قصیده ای که به مناسبت ترجمه اخلاق ارسطو توسط « احمد لطفی السید » سروده است ، بسیاری از آرای افلاطون را به ارسطو نسبت داده است البته عدم دقت در مسائل فلسفی نمی تواند چیزی را از قدرت شاعری شوقی کم کند چرا که فلسفه در تکوین شخصیت شاعر جزء لوزام ضروری به حساب نمی آید و در واقع وظیفه شاعر بیان احساس و شعور است نه بیان فلسفه .

 

طه حسین در جایی دیگر از قصیده شوقی درباره شکسپیر ایراد گرفته و گفته است :« معلومات شوقی درباره شکسپیر شاعر انگلیسی بسیار ناچیز است و نتوانسته است روح شکسپیر را درک کند و آن را به تصویر بکشد ، چرا که اشعار او را به انجیل و معانی او را به عیسی ( ع) تشبیه کرده است بدون اینکه مناسبتی بین آنها وجود داشته باشد .

 

در اینجا طه حسین شوقی را بعنوان یک ناقد در نظر می گیرد و انتظار دارد که به طور ناقدانه به توصیف شکسپیر بپردازد ، در حالیکه شوقی شاعری غنائی به شکسپیر نگاه می کنند نه با عقلیت ناقدی محقق.

 

به این نکته هم باید اشاره شود که عقاد و طه حسین و بیشتر کسانی که به نقد اشعار شوقی پرداخته و به او حمله کرده اند ، شعر کلاسیک او را با معیارهای نقد ادبی غرب و مکتب نقدی رمانتیک سنجیده اند ، در حالیکه هر یک از مکاتب ادبی دارای فلسفه خاصی هستند و از ویژگی های متفاوتی برخوردارند و به تعبیر حلمی علمی مرزوق مکاتب ادبی به منزله میوه هایی هستند که هرکدام از آنها دارای طعم و بوی خاصی است .

 

طه حسین عقیده دارد که مسریحات شوقی بدون تمرین و ممارست گفته شده است ، لذا نمایشنامه های شوقی اشکالی بی روح هستند ، ولی از نظر ظاهری آهنگدار و طرب انگیز بوده ، در دل انسان تاثیر می گذارند . عین متن طه حسین در این باره چنین است : « اما عین التمثیل ، فقد عنی شوقی فاطرب و اثر ، ولکنه کم یمثل ، لان التمثیل لا یرتجل ارتجالا ، و لا یجهم علیه ، و انما هوفن یحتاج الی الشباب و الدرس و القراء ه . . . فکان تمثیله صوراً تنقصها الروح و ان جبها الی الناس ما فیها من یراعه الفناء »

 

عقیده و نظر محمد حسین هیکل درباره شوقی

 

به مناسب تکریم از شوقی ، نویسندگان و ادبای زیادی در بررسی تکریم از شوقی ، نویسندگان و ادبای زیادی در بررسی جوانب مختلف شخصیت شوقی و افکار او جلسه ای تشکیل دادند و حدود 25 مقاله در آنجا در تمجید و تعریف از شوقی قرائت شد به استثنای 2 مقاله که یکی متعلق به عقاد و دیگری متعلق به مازنی بود که هر دو از شوقی انتقاد کردند روزنامه ها و مجلات موافق و مخالف به انتشار مقالات خود پرداختند و درگیری بین آنها شدت گرفت ، تا اینکه محمد حسین هیکل که از طرفداران سر سخت شوقی بود وارد معرکه شد .

 

 

 

 مقدمه دیوان « الشوقیات » نیز به قلم ایشان می باشد که در آنجا به بررسی اجمالی دیوان پرداخته است . از آنجا که هیکل سردبیر هفته نامه « السیاسه » بود شماره ای از مجله خود را اختصاص به مجلس بزرگداشت شوقی کرد و در جواب مخالفان مقاله ای تحت عنوان « اخلاق شاعر الاخلاق : نحن و شوقی بک » نوشت و به حمایت از شوقی پرداخت .

 

محمد حسین هیکل در این مقاله درباره شوقی چنین می گوید :« لم یکن بد من ان ابین للرای العام ما حدا بشوقی الی نزول هذه المنزله ، و انی لیحزننی ، علم الله ان اقف من شوقی هذا الموقف ، و لو اضطررت الیه اضطراً ، فلست بالرجال یهدم الماضی ، و یهدم الصداقه و یحنث فی حق ما اکرم یوماً من الایام . و لشوقی ید عندی ، یحزننی ان تشوبها شائبه و کنت اود ان تظل مقدسه قداسه الذکری التی تثیرها فی نفسی . »

 

هیکل در مقدمه دیوان شوقیات از شوقی به عنوان شاعری که در شعر به بالاترین درجه آن رسیده است یاد می کند و چنین می گوید :« و انک لتکاد تشعر حین مراجعتک اجزاء دیوانه ، کانک امام رجلین مختلفین جد الاختلاف لاصله بین احدهما و الاخر ، الا ان کلیهما شاعر مطبوع یصل من الشعر الی العلیا سماواته ، و ان کلیهما مصری یبلغ حبه مصر حد التقدیس و العباده  . . . و من ذا ترای من ارباب اللغه قدیراً قدره شوقی علی ان یبعث فی الالفاظ القدیمه روحاً تکفل حیاتها فی الحاضر ، و تفیض علیها من ثوب الشعر ما یجعلها تتسع له من قبل المعانی و الاخیله و الصور ؟ . . . و اللغه الغربیه هی حتی الیوم لغه التفاهم بین سبعین ملیوناً حین اهل هذا الشرق العربی ، و هی حیه و ستبقی حیه ولکن کمال حیاتها یحتاج الی ان یبعث الله لها امثال شوقی ، لیزیدوا تلک الحیاه قوه و روعه و جمالاً.  »

 

منابع و مآخذ :

 

1-    شوقیات احمد شوقی ( احمد شوقی )

 

2-    احمد شوقی امیر الشعر ( فوزی عطوی )

 

3-    شوقی شاعر العصر الحدیث (شوقی ضیف)

 

4-    الجامع فی تاریخ الادب العربی ( حنا الفخوری )

 

5-    وحی القلم ( مصطفی صادق رافعی )

 

6-    تاریخ الادب العربی ( طه حسین )

 

7-    معارک العقاد الادبیه ( عامر عقاد ).

 



برچسب:, :: ::  نويسنده : حمید رضا آزوغ

صفحه قبل 1 صفحه بعد